در اولین انتخابات ریاست جمهوری کاندیداهای اصلی دو نفر بودند. یک روز صحبت می کردیم. کلاهدوز گفت: ‌من به بنی صدر رأی نمی دهم. »

برایم عجیب بود. پرسیدم: چرا ؟ »

تحلیل زیبایی داشت. می گفت: اگر یادت باشد بنی صدر تا یک روز مانده به مهلت ثبت نام، خودش را کاندید نکرد. تا این که رفت خدمت حضرت امام (ره) و همین که آمد بیرون، گفت من هم خود را کاندید می کنم. به نظرم کاسه ای زیر نیم کاسه است. حتماً می خواست با زبان بی زبانی به مردم وانمود کند برنامه هایی داشته که حضرت امام تأیید کرده است. او از ملاقات با امام سوءاستفاده می کند. »

این تیزبینی در آن روزها واقعاً شگفت آور بود. 

شهید یوسف کلاهدوز

کتاب هاله‌ای از نور، ص91

یکی از شب های ماه مبارک رمضان بود. نمی‌دانم به چه مناسبتی بنا شده بود با هم به مسجد قندی حسن آباد - که در آن زمان مجالس سحرگاهی مرحوم آقا سید علی آقا نجفی هر شب در آنجا برگزار می شد - برویم. حدود ساعت یک یا دو شب یود که با هم عازم شدیم. در راه صحبت انتخابات مجلس شد. (ظاهرا دور سوم مجلس شورای اسلامی بود.) ایشان فرمودند: به نظر من بهتر است به کسانی رای دهیم که تابع نظر امام (ره) هستند و در مقابل حرف امام از خود نظری ندارند. تاکید ایشان این بود که در مقابل نظر رهبر انقلاب خوب نیست کسی "انا رجل" بگوید و تکیه بر عقل و علم خود کند. 

شهید دکتر مجید شهریاری

کتاب شهید علم، جلد اول، ص103

رفتیم مشهد. دور دوم انتخابات مجلس بود. دور اولش را حسن جبهه بود. گفت: دور اول که قسمت نشد. این دور را همین جا رای می دهم. » 

رفت به چند تا مغازه سر زد و ازشان درباره ی کاندیداها پرسید. گفتم: چه حوصله ای داری حسن» گفت: توی هر کاری باید آگاهانه جلو رفت. »

یادگاران، جلد 21 کتاب شهید حسن رضوان خواه، ص 27

انتخابات دوره ی سوم مجلس، یک عده از بچه ها پاپِیَش شدند که بشود نماینده ی بیرجند. قبول نمی کرد. زورش کردند. رأی نیاورد. یعنی نگذاشتند بیاورد. بعد از انتخابات می گفت سخت شد. حالا دیگه من به تعداد رأی هایی که آوردم، باید بیش تر از قبل کار کنم برای مردم. »

یادگاران، جلد 13 کتاب شهید محمد ناصری، ص 47

اولین دوره ی نمایندگی مجلس داشت شروع می شد. به ش گفتم .خودت رو آماده کن، مردم می خواهندت.»

قبلا هم به ش گفته بودم. جوابی نمی داد. آن روز گفت .نمی تونم. خداحافظی شب عملیات بچه ها رو با هیچی نمی تونم عوض کنم.»

یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 17

می خواستیم هیأت اجرایی کنگره دانش جویان را عوض کنیم. به انتخابات فقط چند روز مانده بود. ما هم که تبلیغات نکرده بودیم. درست قبل از انتخابات، مصطفی رفت و صحبت کرد. برنده شدیم. 

یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 11

موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد، آقا مهدی را توی صف دیدم تازه فرمانده لشکر شده بود. به احترامش بلند شدم. گفتم بیاید جلوی صف. نیامد. ایستاد تا نوبتش شد. موقع رفتن، تا دم در دنبالش رفتم پرسیدم وسیله دارین؟» گفت:آره». هرچه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم رفت طرف یک موتور گازی. موقع سوار شدن. با لبخند گفت مال خودم نیس. از برادرم قرض گرفته م. »

یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 23

نثارارواح مطهر شهدا صلوات

انتخابات درسیره شهدا

گرامیداشت شهدا درسیره شهید یوسف کلاهدوز

پارتی بازی درسیره جاویدالاثرحاج احمدمتوسلیان

» ,شهید ,کتاب ,انتخابات ,جلد ,یادگاران، ,کتاب شهید ,یادگاران، جلد ,» یادگاران، ,بنی صدر ,در مقابل

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اعترافات یک درخت کتابخانه عمومی شهدای قهی نوشته های یه ذهن خط خطی داستان 110 قاصد سولدوز پروانه mohammadjavadhosseini مطالب اینترنتی